ثِقَه، تیول، و حکمرانی ما

یک سال پیش که زلزلهء کرمانشاه با تخریب حدود ۱۰۰۰ روستا در منطقهء سرپل ذهاب رخ داد، و حرکتی مردمی برای کمک به مردم منطقه براه افتاد، امیدوار بودم دانشگاهیان کاری متفاوت بکنند: در یک روستا، با مطالعه ای همه جانبه، زندگی را بازسازی کنند. منابع مادی آن هم داشت از سوی خیرین کاشانی فراهم می شد که بخش دولتی مانع شد. جزییات را چندی پیش نوشتم و نوشتم که این تجربه به وضوح از حکمرانی ناکارامد ما حکایت می کند. دو هفتهء پیش دوباره سری زدم به روستای مشکنار که قرار بود این چرخش بینش از ساختمان سازی به بازسازی زندگی پایدار در آن شکل بگیرد. از ۱۰۰ واحد تخریب شده شاید نیمی بازسازی شده بود، از بازسازی زندگی اما کمتر خبری بود. این در حالی است که بنیاد مسکن ماه ها پیش به ما اعلام کرد که واحدی باقی نمانده برای بازسازی! در شهر سرپل ذهاب هم هنوز در خیابان ها و پارک ها چادر و کانکس فراوان دیده می شود. مسکن های مهر هم تقریبا همان گونه بود که بعد از زلزله بود. استاندار کرمانشاه هم در همان روزها اعلام کرد ۲۵۰۰۰ واحد باز سازی شده است. فرض کنیم راست می گوید. اما چرا نگفت چه تعداد خانوار هنوز بی مسکن اند! این نوع آماردهی هم مصداقی است از نشناختن روال های حکمرانی درست در عصر حاظر در دولت های ما چه اصولگرا باشد و چه اصلاح طلب.

مدیران ما معمولا نیت خیر دارند، یا بهتر است فرض کنیم که دارند. پس چرا این همه نتیجهء نامطلوب؟ آیا با مدیرانی بی کفایت سروکار داریم؟ آیا ترامپ و ۱۳ آبان مشکل ما است؟ آیا آن گونه که آقای رنانی در جایی اخیرا گفته اند به سرمایه های نمادین بی توجهیم؟ من هم مانند آقای رنانی در وسط شکارگاه خسروپرویز در داخل شهر کرمانشاه ساختمان حوزهء علمیه را دیدم؛ حالا که می نویسم بی اختیار یاد نامهء آقای یزدی می افتم به آقای شبیری زنجانی که این روزها نقل فضای مجازی و مطبوعاتی است. این ساختمانِ حوزهء علمیه را شاهدی متجسم از چالش سخت میان «حوزهء حکومتی» و «حوزهء مرجعیتی» می بینم! نتیجهء این چالش هرچه باشد به تغییری بنیادی در رابطهء میان مرجعیت دینی و ملت خواهد انجامید- و این مستقل است از این که ناکارامدی حکمرانی را ما به حوزهء حکومتی نسبت بدهیم با به مرجعیت شیعه، یا به هر دو. همهء این «اگر ها»، و نیز چالش میان حوزهء حکومتی و حوزهء مرجعیتی، لابد درست است و لابد هر یک نقشی در ضعف حکمرانی ما دارد. البته، منظورم از حکمرانی در ایران governance نیست بلکه حکمرانی به روش authoritative decree است. می خواهم بگویم چرا از این وضعیت تعجب نمی کنم و آن را از جنس نتیجهء نامنظور مفاهیمی می دانم که مبانی حکومتی ما مبتنی برآن است.

به تصور پیشینیان ما از پرواز انسان توجه کنید. می خواستند با دو بال پرواز کنند. لازم نیست در نیت خیر پیشینیان شک بکنیم تا توضیح دهیم چرا آن ها با دو بال نمی توانستند پرواز بکنند- امروزه می دانیم که چیزی بیش از دوبال برای پرواز لازم است. تعداد مفهوم هایی که تصور پرواز با دو بال برآن مبتنی است به ده نمی رسد، و در هر صورت از مرتبهء بزرگی ۱۰ است. تعداد مفهوم های زیربنای هواپیمای برادران رایت حدود ۱۰۰۰ بود، یعنی از مرتبهء بزرگی ۱۰۰۰ یا ۱۰ بتوان ۳؛ و تعداد مفهوم هایی که هواپیماهای امروزی بر آن مبتنی است از مرتبهء بزرگی چند میلیون یا ۱۰ به توان ۷ است. این عدد ها مفهوم پیچیدگی را در علم روز بیان می کند: هواپیما یک سامانهء پیچیده است. سامانه های پیچیده مفهومی نوین در علوم فیزیکی است. همان علمی که آقای نوری همدانی تصور می کنند در اسلام وجود داشته است . نه، وجود نداشته است! توضیح می دهم.

پس از انقلاب اسلامی فقه شیعه، مستقل از اینکه تا چه حد بر حقوق رم و ایران شهری و عرف عرب حجاز مبتنی است، با قصد خیر برای مردم فرصتی یافته است برای تاثیر گذاری در تمام شئون حکمرانی. اگر بخشی از حوزه با این ادعا چندان موافق نیست مسئلهء دیگری است. مدعیانِ قرائتِ حاکمِ شیعه در اجرا اما به سنت دیرینه ای پایبندند که به عرف پیشامدرن وابسته است، به عرفی که ربطی به اصول فقهی یا دینی ندارد. در جایی اخیرا به «مشکل حاج رجب قناد و آقای شاهرودی در نجف» اشاره کردم. این مشکل در اجرا نهفته است. مفهومِ «دو بال برای پرواز» مفهومِ منسوخی نیست. هنوز هم هواپیماهای پیچیده دو بال دارند. تفاوت در مفاهیم بسیار زیادتری است که در اجرا وارد می شود و البته مبتنی است بر مفهوم هایی بنیادی تر که تازه ابداع شده اند . عرف مذهبی شیعه در اجرا بر دو مفهوم «ثقه» و «تیول» که شاید از زمان سلجوقیان باب شده باشد استوار است. این دو مفهوم برای اجرا در سامانه های پیچیده، آن گونه که در علم جدید مطرح می شود، کافی نیست. مصداق آن همان دو بال ساده است که با آن نمی توان پرید و خطر مرگ در پیش دارد.

تکلیف تیول روشن است و مصداق های آن ساده. بخشی از سیاست ما در تیول افراد خاصی است، بخشی از اقتصاد ما در تیول افراد خاصی است، بخشی از دانشگاه ها و پژوهشگاه های ما در تیول افراد خاصی است. احتیاج به مثال نیست. این نوع تیول داری در دنیای پیچیدهء امروزی جواب نمی دهد. مفهوم مدرن رانت را بزحمت بتوان بر این پدیدهء تیولداری منطبق کرد. این مثل این می ماند که بخواهیم مفهوم «مِیل» را در فلسفهء طبیعت ابن سینا با مفهوم «نیرو» در فیزیک نیوتونی مقایسه بکنیم.

مفهوم «ثِقَه»، با کاربرد «مورد وثوق بودن»، اما کمی پیچیده تر است. حکمرانان ما در انقلاب اسلامی مبتنی بر این اصل، یعنی مورد وثوق بودن، انتخاب می شوند. از حکمرانان صحبت می کنم و نه مدیران چون «مدیریت» یک مفهوم مدرن است که ربطی به «مورد وثوق» بودن ندارد. هنگامی که بر این اصل «ثقه» تاکید می کنیم خود به خود ملت را به دو دسته تقسیم می کنیم: گروهی که مورد وثوق اند و می توانند در حکمرانی کشور نقش داشته باشند، و گروه دیگر که بقیهء مردم اند. «نظارت استصوابی» مفهومی است که ما بنیادگرایان در جمهوری اسلامی ساخته ایم تا بتوانیم مفهوم مدرن دموکراسی را به مفهوم شیک و مدرن و پذیرفتنی دموکراسی دینی تبدیل بکنیم بدون این که اصل مورد وثوق بودن را در اجرای مفاهیم سنتی خودمان کنار بگذاریم. نظارت استصوابی مبتنی بر ثقه به ما اجازه می دهد از میان مردم گروه های مورد وثوق را جدا کنیم. در میان افراد مورد وثوق حالا می توان انتخاب کرد! مثال هواپیما به وضوح نشان می دهد چرا نمی توانیم انتخاب استصوابی داشته باشیم و چرا نمی توانیم سوار هواپیمایی مسافربری نشویم و به جای آن دوبال بخریم. در حکمرانی اما چون خطر براحتی قابل درک نیست به استصواب و ثقه مراجعه می کنیم؛ اگر علم مدرن در تمدن اسلامی ما سابقه داشت و اگر مفهوم سامانه های پیچیده را درک می کردیم فورا به مانندِ مثالِ هواپیما خطر را در ک می کردیم و بدون ترسِ از دست رفتنِ اسلام سوار هواپیمای مدرن می شدیم و از نظارت استصوابی دست می کشیدیم. این دست کشیدن درکی نوین و ممارست در علم نوین می طلبد.

ریشهء دو قطبی در جامعه را می توان نتیجهء همین اصل ثقه یا مورد وثوق بودن دید. و لابد هم از این رو است که دیده شده عده ای از افرادِ «موردِ وثوق» امت را مهمتر از ملت می دانند و حفظ «کیان اسلام» و «امت اسلامی» را به حفظ ملت و کشور ترجیح می دهند. من چالش های سیاسی روز را در تفاوت میان اصولگرایی و اصلاح طلبی نمی بینم بلکه در ترجیح میان امت و ملت. متاسفم که در این مورد شاهد تقیه در حوزهء علمیه هستیم و حوزویان زاویه دار با قرائتِ حاکمِ شیعه با تقیه نظر خودشان را ابراز نمی کنند. زمان تقیه حتما سپری شده و آیندهء تفکرِ دینیِ مردم در ایران به رای دادن حوزویون به این تفاوت ها بستگی دارد. مردم بدون شک انتخاب خود را یا کرده اند یا خواهند کرد.

برمی گردم سراغ علم. سامانه های (سیستم های) پیچیده مفهومی است در علوم فیزیکی. خوشبختانه گروه فعالی در دانشکده ی فیزیک ما در دانشگاه شریف به این زمینه احاطه دارد و موضوع های آن را درس می دهد. مفهوم نتیجهء نامنظور که در بالا نام بردم و اول بار در علوم اجتماعی و سپس اقتصاد به کار رفته است به سامانه های پیچیده، مانند جامعه های انسانی، مرتبط می شود؛ فیزیکِ سامانه های پیچیده کمک می کند رابطه های علّیِ این پدیده را دریابیم: منزّه بودن انسان های مورد وثوق حدّی دارد؛ اختلاف این حدّ با ایده آل را خیلی هم که کم در نظر بگیریم مقداری است که در فیزیک به آن اختلال می گوییم. از دینامیک سامانه های پیچیده می دانیم که اختلال، هر چقدر هم کوچک باشد، می تواند سامانه ای از مهره های سفید را به سیاه تبدیل بکند. در کاربرد جامعه شناختی، کمی انحراف از ثقه، یا کمی مورد وثوق نبودن که البته کاملا طبیعی است، می تواند یک سامانه را، یک جامعه را، به فساد بکشد. این پدیده در عرف فقه ما قابل شناسایی نیست. این نوع فساد را می خواهم «سامانه یی»، معادل سیستمی، بنامم. دارم از سامانه ای صحبت می کنم، مثلا نظام بانکی در جمهوری اسلامی، که با نیت خوب و از افراد مورد وثوق تشکیل شده است. علم جدید با مفهوم سازی پیچیده اش نشان می دهد از این نظام و از این سامانه، بر خلاف نیت بانیانش، فساد بر می خیزد؛ فسادی که «نامنظور» است. این فساد «سامانه مند» (سیستماتیک) نیست؛ فساد سامانه مند به شرایطی می گوییم که بانیان آن با نیت فساد سامانه ای را طراحی می کنند مانند مافیا ها در دنیا.

آنچه گفتم یک نمونه از بی شمار نتایج علم مدرن است که مبتنی است بر ده ها میلیون مفهوم، که بعضی از فقهای ما تصور می کنند در تمدن اسلامی وجود داشته است. نخیر وجود نداشته است! انسان ها در چند صد ساله گذشته آن را ابداع کرده اند، پس دستاورد بشر است و ربطی به اعتقاد دینی هم ندارد. باید این علم را یاد بگیریم و در فرایند آن مشارکت کنیم؛ در غیر این صورت، همانگونه که در الگوریتم های ژنتیکی در سامانه های پیچیده نشان داده می شود،در آینده ای نزدیک تبدیل به «رعیت» (peasant) در دنیایی خواهیم شد که مدیریت آن در دست نخبگان (elite) است که ابزار این علم نوین را در اختیار دارند. آیا اسلام این را می خواهد؟

 

Unintended consequence

ر.ک. http://www.noorihamedani.com/fa/news/view/2326/567

ر.ک. به درسهای من با عنوان «مبانی تفکر در علوم فیزیکی».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *