فرهنگ دولتی – اقتصاد دولتی
شناخت تحولات فکری بشر جنبههای گوناگون دارد. یکی از دستاوردهای نوین بشر شناخت چگونگی مداخلهٔ دولتها در زندگی روزمرهٔ شهروندانش است. تا حدود یک قرن پیش هر نوع مداخله مطلوب فرض میشد. علوم سیاسی و اقتصادی نشان دادند که چگونه سیاستهای دولتی برای حکمرانی بهتر باید به سمت آزادیهای اقتصادی برود؛ و اینکه چگونه اقتصاد آزاد رفاه و توسعهٔ بیشتری ایجاد میکند؛ و اینکه چگونه مداخله در کسب و کار باعث تضعیف دولت و کاهش رفاه جامعه میشود. اصل ۴۴ قانون اساسی ما هم مبتنی بر همین شناخت است. این دریافت بشر مدرن از حکمرانی پس از آن پیش آمد که در غرب مداخلهٔ دولتها در امور فرهنگی مردم را به تنگ آورد تا اینکه، پس از صدها سال جدال، دست دولتها را از مداخلههای فرهنگی دور کردند. رشد علمی و ورود به علم مدرن هم در نتیجه یا به علت همین جدالها بود؛ این مداخلهها گاهی از سمت کلیسا بود و گاهی از سمت دولت یا هر دو. تجربهٔ ما ایرانیان و مسلمانان اما کاملاً متفاوت است. اسلام، به ویژه شیعه، همواره افتخار میکرد که از مداخله به دور است و انکوییزیزاسیون، به معنی مداخلهٔ حکومتی در فرهنگ، در اسلام وجود ندارد – مگر به منظورِ ارشاد.
در تاریخ قبل از اسلام خودمان، به ویژه در دوران ساسانیان، روحانیت زرتشتی از این نوع مداخلهها به دور نبوده است. اما این دوران و این مداخلهها را باید با اوضاع و احوال همان روزها مقایسه کرد، که در حکومتهای سراسر جهان امری عادی بوده است. پس از اسلام، دورانهای متفاوتی داشتهایم. به ویژه از دورهٔ آلبویه، که مداخلهٔ خلافت به حداقل رسید، جامعهٔ ایرانی کمابیش از مداخلههای فرهنگی به دور ماند. گرچه در دورهٔ سلجوقیان تعصبهای دینی با قرائت اهل سنت تشدید شد، با روی کار آمدن مغول این مداخلهها باز هم کاهش یافت. این کاهش هم تا حد زیادی ناشی از تفکر شیعی و علمای شیعه بوده است. صفویه، که حکومت شیعی و مذهب شیعه را گاهی با زور بر کشور حاکم کردند، از تساهل شیعی، که در دوران قاجار متناسب با شرایط روز ادامه یافت، دور افتادند. در دوران پهلوی مداخلهٔ فرهنگی باز هم رایج شد. این بار گرچه مداخلهها در خلاف جهت مداخلههای مذهبی بود، اما در اصل تفاوتی نداشت و باید آن را در همین جهت مداخله در رفتار مردم تلقی کرد. توجه داشته باشیم که منظور من از مداخله سیاستگذاری نیست که این امری کاملاً متفاوت است. ما در جمهوری اسلامی هم به نوع دیگری به مداخلهٔ فرهنگی روی آوردهایم.
این تحلیل فشردهٔ تاریخی را از این جهت آوردم که هشداری بدهم دربارهٔ تفاوت تجربهٔ تاریخی خودمان با غرب. این تفاوت تجربه را نمیتوان در برنامهریزیهای اجتماعی ندیده گرفت. قانون اساسی ما، که اقتصاد خصوصی را توصیه میکند، در مورد فرهنگ ساکت است. این سکوت را باید نتیجهٔ بدیهی بودن آزادی فرهنگی در چارچوب تفکر شیعی تفسیر کرد. در عمل اما، همانطور که اقتصاد ما هنوز با وجود اصل ۴۴ قانون اساسی کمابیش دولتی مانده، فرهنگمان بیش از پیش به سمت دولتی بودن رانده شده است، و این نه با تفکر متعارف شیعی سازگار است نه با یافتههای علمی بشر مدرن؛ از این جهت ما با دو ناسازگاری اعتقادی و عقلی در تحولات بعد از انقلاب رو به رو هستیم. بحث دربارهٔ ناسازگاری اعتقادی را، همانطور که در نوشتهٔ اخیرم (بدعت و نوآوری: مورد سپنتا نیکنام، وبگاه شخصی) تأکید کردهام ، به حوزه وامیگذارم که باید از خود «رنگ» نشان بدهد و آیندهٔ خود را به روشنی ترسیم کند. در مورد ناسازگاری دوم و حکمرانی هوشمند اما علم مدرن و دانشگاه صاحب نظر است.
حکمرانی هوشمند به دنبال تغییر در انسانها نیست. حکمرانی هوشمند انسانها را همانگونه که هستند، با هر اعتقادی، میپذیرد. اجازه میدهد اهل اعتقاد برای اعتقاد خودشان تبلیغ و به میل خود در این مورد هزینه کنند. تجربه شیعه و گفتارهای شیعی هم با همین روال سازگار بوده و همیشه بر آن تأکید کرده است. در حکمرانی هوشمند سیاستگذاری میشود نه مداخله، چه در اقتصاد و چه در فرهنگ. این اصل بنیادی حکمرانی مدرن است. آزادی اقتصادی به معنی هرج و مرج نیست. بلکه به معنی سیاستگذاری هوشمند اقتصادی است. آزادی فرهنگی هم به معنی هرج و مرج فرهنگی نیست! بیجهت نیست که کمونیسم با قرائت شوروی شکست خورد اما قرائت چینیاش به سمت موفقیت چشمگیری پیش میرود. جنبهٔ فرهنگی کمونیسم، یعنی شاید ضد خدا بودن، در موفقیت یا شکست کمونیسم کمترین نقش را داشت. اما مشابه با این، کمونیسم فرهنگی نیز، به معنی مداخلهٔ مطلق در فرهنگ شهروندان، احتمالاً به شکست خواهد انجامید. اگر بانیان جمهوری اسلامی گزارهٔ «سیاست ما عین دیانت ما است» را به کار بردند، و اگر ما این را میپسندیم، باید بدانیم قرار است این گزاره را در دنیای مدرن به کار ببریم و اجرا کنیم. در این دنیای مدرن درک کردهایم که سیاستگذاری به معنی دیانت هم باید از فرهنگ «آزادی اقتصادی» و از فرهنگ «حکمرانی خوب» تبعیت کند. در غیر این صورت عقل و خرد خود را به بدویت سوق دادهایم و بیآنکه از آن استفاده کرده باشیم؛ مثل این که در ساخت موشک حداکثر از گوگرد استفاده کنیم و نه از سوختهای مایع و جامد مدرن، یا برای جهتیابی از سایهٔ چوب استفاده کنیم نه از ژیروسکوپهای نوری مبتنی بر نسبیت خاص.
وظیفهٔ حوزه به عهدهٔ خودش. اما حوزه به طور قطع نمیتواند این یافتههای علم مدرن و علم دانشگاهی را نپذیرد، مگر آنکه بخواهد خودش را کتمان کند؛ همانطور که بخش دفاعی ما هم نمیتواند سوخت موشک و ژیروسکوپ نوری را کتمان کند، و به نام مهندسی مدرن گوگرد را به کار بگیرد، مگر اینکه دستهای خودش را بالا ببرد و در مقابل دشمنان تسلیم شود. شیعه هم نمیتواند به نام مهندسی فرهنگی به رفتارهای حکمرانی بدوی بپردازد، چون قرار نیست تسلیم شود -مگر اینکه حوزه به این نتیجه رسیده باشد! آینده منتظر نقش دانشگاه و تصمیم حوزه است.