نقد «الگوی پایه در حوزهٔ علم، فناوری و نوآوری»
برای ارائه در همایش سالانهٔ الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اردیبهشت ۱۳۹۸
چکیده:
در این نقد به فرضها و اصول فرض شده نمیپردازم و آنها را پذیرفته شده گرفتهام. کوشیدهام افق و تدبیرها را به هم مرتبط کنم و با روح رسالت، آرمان، و مبانی تطبیق بدهم. اقدامها یا تدبیرها را به هدفهای مذکور در افق ربط دادهام و تدبیرهایی را که مابهازایی در افق نداشته است یا هدفهایی را که اقدامی برای آنها در نظر گرفته نشده بیان کردهام. به ناکافی یا مبهم بودن افق یا تدبیرها اشاره کردهام. بعضی هدفهایی که صریح اعلام شده ولی در اجرا ابهام دارند با تصریح در استنباط خودم نقد کردهام. از جمله، ردهبندیهایی در چند هدف ذکر شده که با جزییات نظر خودم را در مورد آنها اعلام کردهام. دو ضعف اصلی در این ردهبندیهای هدف میبینم. یکی این که به وضعیت کشورهای دنیا در سال ۱۴۴۴ توجهی نمیشود بنابراین در مقایسه مشکل خواهیم داشت. دیگر این که مشکل اجر به هیچوجه در نظر گرفته نمیشود به خصوص از این باب که تجربهٔ جمهوری اسلامی در ۴۰ سال گذشته معیاری برای آینده است که نمیتوان از آن در گذشت.
واژههای کلیدی: آیندهنگری، توسعهٔ علمی، راهبردهای اجرایی، شاخصهای توسعه، انسان کامل
۱.مقدمه
رهیافت من به نقد «الگوی پایه در حوزهٔ علم، فناوری ونوآوری» (سند ارسال شده از مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷/ ۷ فوریه ۲۰۱۹؛ بیشماره، بیتاریخ.) رهیافتی است درونی، به این معنی که اصول پذیرفته شده و اعلام شده در ابتدای سند را در این نقد میپذیرم و در چارچوب آنها الگو را نقد خواهم کرد؛ ابهامهایی را هم که در اصول و مفاهیم دارم بیان میکنم- این نقدِ درونی اما مبتنی است بر روشمندیهای شناخته شده در دانش سیاستگذاری و بدیهیات منطق علمی متناسب با اهمیت اجرای الگویی ۵۰ ساله.
سند الگو با متنی شروع میشود بیعنوان که من نام آن را مقدمه میگذارم. در این مقدمه چند ابهام هست که من هم در همین مقدمه بیان میکنم:
الف) در سطر اول گفته شده «الگوی پایه، چارچوب الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت و معرف سیر کلی ….». تصور من این است که «چارچوب» نباید اقدامها را در بر بگیرد. این در حالی است که بخش تدبیر از جنس اقدام تلقی شده است.
ب) در سطر سوم گفته میشود این سند « … بر اساس جهانبینی و اصول اسلامی و ارزشهای انقلاب اسلامی و با توجه به مقتضیات اجتماعی و اقلیمی و میراث فرهنگی ایران، بر طبق روشهای علمی و با استفاده از دستاوردهای بشری و مطالعه آیندهپژوهانه تحولات جهانی طراحی شده». آیا جهانبینی و اصول اسلامی مشخص است چیست؟ آیا منظور همان گزارههای بخش مبانی یا قسمتی از آن است؟ آیا میتوان جهانبینی یا اصول اسلامی مسلمانان دیگر یا قرائتهای دیگر از اسلام را هم ملاک قرارداد؟ از طرف دیگر، من در سند شاهدی بر مطالعهٔ آینده پژوهانه تحولات جهانی ندیدم. به چه سندی از چه کشورهایی اشاره میشود؟ از دید نویسندگان این الگو، کشورهای پیشرو در ۵۰ سال آینده کجا خواهند بود و بر مبنای چه شاخصهایی میشود مقایسه را انجام داد؟
پ) در سطر ۸ گفته میشود «رسالت، میثاق مشترک مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت است». آیا این گزاره مستند است؟ بر چه مبنا گفته میشود میثاق مشترک؟
ت) در دو سطر به آخر مانده گفته شده «این الگو با ایمان استوار و عزم راسخ و تلاش عظیم و مدبرانه مردم و مسئولان جمهوری اسلامی ایران اجرا خواهد شد.» چه ضمانتی اجرایی برای این گزاره وجود دارد؟ مثالهای پر شماری داریم از توصیههای رهبری یا سندهای مصوب مجلس و دولت در جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته که کمترین توجه در اجرای آنها شده است. پس بدیهی است که به صحت یا برقرار بودن گزارهٔ بالا، بر مبنای تجربه در جمهوری اسلامی، شک بکنیم. این ابهامها را از این بابت طرح کردم که نقدم بر این سند احتیاطاً با توجه به این ابهامها بررسی شود. گرچه بخشهای دیگر نقد من کمابیش مستقل از این ابهامها و چگونگی رفع آنها است.
۲. مبانی
گزارههای مبانی را میشود دستکم در دو مقوله دستهبندی کرد: اعتقادی و شناختی؛ منظورم از شناختی گزارههایی است که مبتنی بر نوعی دانش است اعم از دانش بومی یا دانش علمی یا فرضهای غیر اعتقادی.
۱.۲ گزارههای اعتقادی
گزارههای موجود در بخش مبانی خدا شناختی از این جنساند. اگر در ابتدای مقدمهام از اصول صحبت کردم منظورم این نوع گزارههای اعتقادی است که در نقدم متعرض آنها نمیشوم. گزارههای دیگری در این بخش مبانی هم هست که از این نوعاند. از جمله
- جهان با عوالم غیب و شهودش، سرشت توحیدی دارد و مراتب روحانی، مادی، دنیوی و اخرویاش، پیوسته در مسیر تکامل و تعالی به سوی خداوند است.
و
- جهان محل عمل و آزمایش و بستر تکامل و تعالی و یا سقوط معنوی اختیاری انسان است و بر اساس سنتهای الهی به کردارهای آدمیان واکنش نشان میدهد.
در بخش مبانی جهانشناختی. و یا
- هدف از آفرینش انسان، معرفت و عبادت پروردگار و در پرتو آن، دستیابی به مقام قرب و خلیفهاللهی است.
در بخش مبانی انسانشناختی موردهای دیگری هم هستند که از آنها میگذرم. ترجیح این است که این گزارههای اعتقادی در همان بخش مبانی خداشناسی بیاید و نه در بخشهای دیگری که از جنس شناختیاند. مثلا از عنوان مبانی انسانشناختی انتظار گزارههایی است مبتنی بر علم انسانشناسی. یادآوری میکنم در کاری که ادعا میشود مبتنی بر روشهای علمی است انتظار میرود میان شناخت مبتنی بر علم و اعتقاد یا فرضهای ارزشی تفکیک قائل شد.
۳. آرمان
در این بخش گفته شده آرمانها «ارزشهای بنیادین فرا زمانی و فرا مکانی جهتدهنده پیشرفت است. مبناییترین این ارزشها، نیل به خلافت الهی و حیات طیبه است.» پس آرمانها مجموعهای از ارزشها هستند. این ارزشها در دو مفهوم کلیدی «خلافت الهی» و «حیاط طیبه» خلاصه شده که هیچ یک تعریف نشده است. منظور از خلافت الهی چیست؟ چگونه میشود از مفهومی به این کلیدی، بدون تعریف، رسالت و افق و تدبیر به دست آورد؟ مگر این که لایههای بعدی الگو را مستقل از این مفهومهای کلیدی بدانیم و تحلیل بکنیم. در مورد «حیاط طیبه» تعریف به چند ارزش فروکاسته شده؛ یعنی ارزشی با ارزش تعریف شده- دقت کنیم خود مفهوم حیاط طیبه یکی از مبناییترین ارزشهای آرمان قرار است باشد. این امر درک گزارههای بعدی سند را بسیار مبهم میکند. تکرار میکنم تنها راه درک لایههای بعدی فقط میتواند با حذف این لایههای برساختی الگو باشد که ضعفی بسیار اساسی در تهیهٔ الگو است. اکنون توجه کنیم به ارزشهایی که به نظر میرسد حیاط طیبه را قرار است تعریف بکند:
«معرفت به حقایق، ایمان به غیب، سلامت جسمی و روانی، مدارا و همزیستی با همنوعان، رحمت و اخوت با مسلمانان، مقابله مقتدرانه با دشمنان، بهرهبرداری کارآمد و عادلانه از طبیعت، تفکر و عقلانیت، آزادی مسئولانه، انضباط اجتماعی و قانونمداری، عدالت همهجانبه، تعاون، مسئولیتپذیری، صداقت، نیل به کفاف، استقلال، امنیت و فراوانی.»
توجه داشته باشیم که این صفات برای فرد بیان شده است و نه جامعه. به نظر میرسد منظور نویسندگان از بیان این ارزشها همان مفهوم «انسان کامل» باشد. اما توجهی به این نمیشود که جامعهٔ کامل الزاما از انسانهای کامل تشکیل نمیشود، و این یکی از دستاوردهای شناختی سامانههای پیچیدهای مانند جامعه است. آیا حیات طیبه به جامعه مربوط میشود یا به انسان؟
از طرف دیگر، در حدی کلی که بشود استنباطی معقول از این ارزشها داشت میشود گفت که همهٔ این ارزشها برای بسیاری از کشورها از جمله اروپا و ژاپن و ایالات متحده آمریکا هم ارزش تلقی میشود. به جز اینکه اکثریت مردمان آنها مسیحی یا بودایی هستند و به نظر میرسد به اخوت با همهٔ انسانها هم توجه دارند و نه فقط با مسسیحیان و بوداییان. از این جهت شاید به لحاظ توجه به ادیان توحیدی حتی فراگیرتر از آن چه در حیاط طیبه دیده شده عاملاند. با این وصف، به نظر میرسد این ارزشها تعریفکننده نیستند چون تعریف باید مانع نیز باشد یعنی جنبههای سلبی هم داشته باشد. این نکته بیشتر من را سوق میدهد به اینکه این لایهٔ برساختی را هم، در نقد کلی، نادیده بگیرم چون تعیینکننده نیست. و هر افقی را میشود از آن استنتاج کرد و هر تدبیری را نیز.
۴.رسالت
رسالت معنی ماموریت و وظیفه میدهد که از جایی یا کسی محول شده است. این رسالت را چه کسی به ایران داده است؟ یا از کجا ماموریت داده شده است؟ چرا آن را وظیفهٔ خود میدانیم یا خودمان را مامور به آن میدانیم؟ چطور میشود در برنامهریزی برای مردم ایران چنین رسالتی را فرض کرد؟ این رسالت چه مبنای دینی یا علمی دارد؟ مگر ما اسلام را ختم ادیان نمیدانیم؟ به هر حال مجددا این «گزارهٔ برساختی» را از نقدم حذف میکنم چون به لایههای زیرین بیارتباط است و اگر هم از الگو پاک شود هیچ اثری نخواهد داشت. به این معنی گزارهای است حشو!
۵. افق
برای افق سه بخش دیده شده که به لحاظ محتوا همپوشانی دارند. از این جهت در روایت نقد من هم از این هم-پوشانی گریزی نیست. نقد من همانگونه که در بخشهای قبلی توضیح دادم کما بیش منتزع از برساختهای مبانی و آرمان و رسالت است. علاوه بر این معلوم نیست منظور از افق چیست. افق یک اصطلاح آیندهنگری نیست که جایی تعریف شده باشد پس لازم بوده است در متن تعریف بشود؛ جای این تعریف خالی است. افق میتواند معنی آرزو یا چشمانداز بدهد و یا هدف. نتیجهگیری از این تعریف برای تدبیرها بسیار مهم است. علاوه بر این ابهامها چند نکتهٔ دیگر هست که در زیر میآورم.
۱.۵ نقد بخش اول از گزارههای افق
گزارههای این بخش را با نقل به مضمون این گونه میبینم:
الف) گفته شده «در سال ۱۴۴۴ هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع)اند…»
مگر الان یا در چهارصد سال گذشته غیر از این بوده است؟ البته بعضی نظرسنجیها نشان داده است مردم ایران ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی در مقایسه با دههٔ ۵۰ قبل از انقلاب کمتر متشرعاند. آیا منظور این است که این روند دوری از توجه به شرع ادامه نخواهد یافت؟ آیا افق به معنی آرزو است یا به معنی هدف برای یک برنامهریزی؟ اگر این طور است باید در بخش تدبیرها برنامهای مغایر با ۴۰ سال گذشته پیشبینی بشود. چون به طور معقول باید نتیجهگیری کرد که ادامهٔ همان روشها و تدبیرهای ۴۰ سال گذشته منجر به دوری بیشتر مردم از شرع خواهد شد.
ب) «…. با سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی و روحیه جهادی، قانونمدار، پاسدار ارزشها، هویت ملی و میراث انقلاب اسلامی…»
چند سوال:
آیا سبک زندگی اسلامی ایرانی سبکی ثابت و بیتحول است؟ آیا الان این سبک وجود دارد یا قرار است به وجود بیاید؟ آیا هیچوقت در گذشته این سبک وجود داشته است؟ آیا منظور سبک یک گروه خاص از مسلمانان ایران است؟ کجا تعریف شده است؟ آیا میتوان از سبک زندگی صحبت کرد بدون در نظر گرفتن وضعیت صنعتی و فناوریها و ابزارهای موجود یا مورد نیاز زندگی در هر دوران؟ آیا با توجه به تحولات هوش مصنوعی در دنیا و کلان داده سبک زندگی بشر ۵۰ سال دیگر همان شکلی را خواهد داشت که امروزه دارد؟ این سوالها بیجواب است! استنباط من مبتنی بر متنِ الگو این است که به این سوالها فکر نشده است.
علاوه بر این روحیه جهادی نه تعریف دارد و نه مشخص است که در زندگی روزمره لازم است. آیا جهاد روشی برای زندگی متعارف است یا تنها در شرایط خاص اجتماعی لازم است؟ مگر ما در این شرایط هستیم یا در ۵۰ سال دیگر قرار است باشیم؟ ارزشها مگر ثابتاند که باید پاسدار آنها بود؟ مردم عادی مگر قرار است همگی پاسدار چیزی باشند؟ ما اصول دین داریم که اعتقادی است. پاسداری از اعتقاد نمیدانم چه معنیِ اجرایی دارد؟ آیا انسان کامل اسلامی مدِّ نظر است؟
میراث انقلاب اسلامی چیست که باید از آن پاسداری کرد؟ اگر مردم ایران با سلطنت پهلوی کنار میآمدند آیا باز هم چیزی وجود داشت که در این مقوله بگنجد؟ مثلا هنگامی که روحانیت ما به عنوان نماد مذهب در توافق کامل بود با فتحعلیشاه قاجار این گزاره باز صادق بود؟ چگونه میتوان چنین گزارهای را به عنوان افق درک کرد؟ برای من بسیار مشکل است.
ج) «…تربیتیافته به تناسب استعداد و علاقه تا عالیترین مراحل معنوی، علمی و مهارتی و شاغل در حرفه متناسباند و از احساس امنیت، آرامش، آسایش، سلامت و امید زندگی در سطح برتر جهانی برخوردارند.»
سوال: عالیترین مرحلهٔ معنوی چگونه تعریف شده است؟ برای عالیترین مرحلهٔ مهارتی شاخصهای استاندارد وجود دارد. مثلا در بخش صنعت جوشکارهایهای دقیق مهارتهای خاصی میطلبد. از جمله برای یک تاسیسات مرتبط با فناوری عالی در دانشگاه شهید بهشتی شاهد بودم چند سال پیش جوشکار ماهر را از کره جنوبی آوردند چون بر مبنای شاخصهای موجود فنی عالیترین مرحلهٔ مهارتی را داشت. اما در معنویت باید چکار کرد؟ ما در ایران دیدهایم که چگونه کار بر مبنای معنویت به افراد مورد وثوق واگذار شده و نتیجهٔ معکوس گرفتهایم. آیا همین روش امتحان شده قرار است در آینده تکرار بشود؟ این گزارهٔ افق نامفهوم و مبهم است و بنابر تجربهای که در جمهوری اسلامی وجود دارد مطلوب برای افق نیست.
۲.۵ نقد بخش دوم افق
در این بخش هم گزارههای متفاوتی هست که در زیر به آنها میپردازم.
الف) «تا سال ۱۴۴۴ ایران به پیشتاز در تولید علوم انسانی اسلامی و فرهنگ متعالی در سطح بینالمللی تبدیل شده…» در این جا به دو مفهوم «تولید علوم اسلامی» و «تولید فرهنگ متعالی» بر میخوریم. هر دو مفهوم گنگ است. آیا منظور از علم تنها علوم انسانی است؟ آیا منظور همه نوع علم از جمله علوم فیزیکی، علوم مهندسی، علوم پزشکی، و علوم انسانی و اجتماعی است؟ منظور از فرهنگ متعالی چیست؟ آیا اصلا فرهنگ قابل تولید است؟ چنین ترکیبی در عرف علمی ایران و جهان دیده نشده است. پس لازم است در متن الگو تعریف شود. میتوان فرض کرد که نویسندگان الگو تصوری داشتهاند اما روشن نیست این تصور برای جمع نویسندگان مشترک است یا این که به نظر یک فرد یا یک گروه «تن داده شده» است.
من میتوانم تعبیر خودم را از این گزاره بکنم اما تعبیر و تعریف من ربطی به نقد سند ندارد. پس از تعبیر خودم درمیگذرم با این نتیجهگیری که بهتر است این گزاره در ادامهٔ نقد سند نادیده گرفته شود.
ب) «… و در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری جای گرفته…». این واژههای تولید اندیشه و تولید علم خاص ایران است و در هیچ جای دنیا تعریف نشده است. البته اگر منظورمان تولید دانش (Knowledge production) باشد و نه تولید علم (Science production)، آنگاه شاخصهایی برای آن در مباحث علم-سنجی وجود دارد. متاسفانه ما در ایران از میان حدود ۲۰ شاخص علمسنجی تنها یک یا دو شاخص را پایش کردهایم و آن را «تولید علم» نامیدهایم که کاملا اشتباه است. در مورد تولید اندیشه حتی چنین ابهامی هم نداریم و تا کنون هیچ تعریف و شاخصی بیان نشده است. پس این گزاره را نمیتوان محقق کرد چون شاخصی برای آن نداریم. اما اگر این تعبیر جاری منظور باشد که تنها تعداد مقالهها منظور است آنگاه میشود با افزایش تعداد مقالههای بیکیفیت به این شاخص حتی زودتر از سررسید سند رسید؛ هدفی که البته بیمعنی است. پس این گزاره از افق را نمیتوان از جنس آیندهنگری دانست بلکه گزارهای حشو و بیمعنی است.
البته اگر منظور نویسندگان سند مقام پنجم به معنیای متعارف در جهان باشد من آن را ناممکن میبینم. در این معنی ایران هم اکنون در ردهای پایینتر از ۲۵ یا ۳۰ است. اگر به نقص در برنامهریزیهای علمی ایران توجه بکنیم آنگاه بعید میدانم در ۱۵ سال آینده ایران آمادگی پیدا بکند رفتار علمی خود را با شاخصهای بینالمللی هماهنگ کند، اعتبار کافی در حد مصوبات مجلس برای پژوهش و توسعه هزینه کند، واژگان پذیرفتهشدهٔ جهانی پژوهش و فناوری را وارد واژگان مدیریتی در سازمان مدیریت بکند، و نهادهای گوناگون علم و پژوهش را با سیاستهای علمی و نیز واژگان اداری هماهنگ کند. پس از آن است که شاید بتوان از افق و چشمانداز یا رتبهٔ احتمالی ایران صحبت کرد. تا آن زمان این نوع چشماندازها را در حد یک تخیل هم نمیتوان تلقی کرد.
پ) «…. و از اقتصادی دانشبنیان، خود اتکا و مبتنی بر عقلانیت و معنویت اسلامی برخوردار…». منظورمان از دانش در ترکیب اقتصاد دانشبنیان آیا دانشی اسلامی است که باید به وجود بیاید یا دانشی جهانی که موجود است؟ این دانش البته در فناوریهای مهندسی و علوم طبیعی خلاصه نمیشود و فناوریها و مفاهیم علوم انسانی و اجتماعی و اقتصادی را در برمیگیرد. آیا همه این علوم را میپذیریم؟ آیا تاکید بعدی در همین جمله بر «عقلانیت و معنویت اسلامی» تاکید بر علوم اسلامی است؟ چطور میتوانیم از اقتصادی دانشبنیان بر مبنای دانش اسلامیای صحبت بکنیم که هنوز به وجود نیامده است؟ این تناقض گواه بر این است که ما هنوز دههها گرفتار مفهومهای بَدَوی علم و فناوری و معنویت در جا خواهیم زد. و در این دنیا که کشورهایی مانند آمریکا و چین و اروپا هزاران برابر ما در زمینهٔ فناریهای پاشنده (Disruptive technologies) و برآینده (Emerging technologies) (فناوریهایی که از جنس برآمده خواهند شد) سرمایهگذاری میکنند چه حرفی برای گفتن داریم؟ یک نمونه: در همین ماههای گذشته اعلام شد که اروپا در زمینهٔ فناوریهای کوانتومی یک میلیارد یورو و آمریکا ۱.۲ میلیارد دلار به مدت ۵ سال سرمایهگذاری میکنند. ایران شاید در حدود ۲ میلیارد تومان سرمایهگذاری کرده است که معاون رییس جمهور آن را به عنوان یک دستاورد بزرگ اعلام کرده است؛ یعنی سرمایهگذاری کشورهای صنعتی بیش از ۷۰۰۰ برابر ایران. سند الگو پاسخی ندارد به این پرسش که ایران چگونه و با چه هزینهای میتواند هم دانش اسلامی مبتنی بر عقلانیت و معنویت اسلامی تولید بکند و هم با این کشورها در زمینههایی که با این چنین هزینههایی رشد کردهاند هماوردی کند؟ تازه این یکی از فناوریهای برآینده است. در زمینهٔ هوش مصنوعی مقایسه بسیار ناامیدکنندهتر است.
ت) «… و دارای یکی از ده اقتصاد بزرگ دنیا است.» بدیهی است با توجه به نکتههای پیش گفته این هدف یا افق دست نایافتنی به نظر میرسد مگر در کمتر از یک دهه ایران و حکمرانان ما به یک اشتراک مفهومی در علم و دانش و فناوری برسند که فعلا دست نایافتنی به نظر میرسد. نگاهی به مصوبات مجلس و شورای انقلاب فرهنگی و آییننامههای وزارت عتف و بهداشت و درمان با این هدف به وضوح مغایرت دارد.
ث) «تا آن زمان، سلامت محیط زیست و پایداری منابع طبیعی، آب، انرژی و امنیت غذایی با حداقل نابرابری فضایی در کشور فراهم شده؛» اتفاقاً این چند موضوع سلامت محیط زیست و پایداری منابع طبیعی، امنیت غذایی با حداقل نابرابری فضایی در کشور، که مبتنی بر آموزههای اسلامی مینماید، در این چهل سال حکومت اسلامی بسیار مورد غفلت قرار گرفته است یا اگر هم توجه شده، مانند نابرابری فضایی، به دلیل نوع اجرا نتیجهٔ معکوس داده است. پس چه امیدی هست که در آینده نتیجه عوض بشود؟ آیا شاهدی بر این امر وجود دارد یا باید این گزاره را بیان یک آرزوی دیرینه دانست؟ اگر این طور است جایش در این سند نیست.
ج) «کشف منابع، خلق مزیتها و فرصتهای جدید و وفور نعمت برای همگان با رعایت عدالت بین نسلی حاصل شده است.» اگر منظور منابع زیر زمینی است، که شاید هم باشد، باید به تجربهٔ هدر دادن منابع خام در یک صد سال گذشتهٔ ایران توجه داشت. تبدیل این منابع خام به ارزش افزوده توان دانشی و مهارتهای مدرن میخواهد که در مورد آن هنوز به نتیجهٔ مفهومی نرسیدهایم و موعضههای مذهبی ما کاملا به این امر مدرن بیتوجهند. خلق مزیتها و فرصتها هم در دانش موجود علمی معنی پیدا میکند که در مورد ابهام آن صحبت کردم. پس این مورد هم در ابهام میماند. وفور نعمت برای همگان هم بیشتر شبیه به بیان آرزو است تا هدف و افق اگر به تجربهٔ ۴۰ سال گذشته نگاه بکنیم؛ مگر این که نوع حکمرانیِ ما عوض بشود.
چ) «… فقر، فساد و تبعیض در کشور ریشهکن گردیده و تکافل عمومی و تأمین اجتماعی جامع و فراگیر و دسترسی آسان همگانی به نظام قضایی عادلانه تأمین شده است.» ریشه کردن فساد و فقر و تبعیض با نوع حکمرانی ما، که مبتنی بر «ثِقَه» و مورد وثوق بودن و گزینشهای استصوابی است، بیشک مانند چهل سال گذشته «نتیجهٔ نامنظور»ی (Unintended consequences) شبیه به اکنون خواهد داشت و نمیتوان انتظار دیگری داشت پس ناممکن است مگر با تغییر روش حکمرانی که در تدبیرها ندیدهام از آن سخنی گفته شود.
تکافل عمومی، یا یاریگری عمومی، هم همانند رفع تبعیض و فساد با نوع حمکرانی ما در تضاد است و «نتیجههای منتظر» (Anticipated consequences) آن را در دهههای گذشته به وضوح دیدهایم. در مورد نظام قضایی عادلانه هم همین حکم جاری است.
۳.۵ نقد بخش سوم افق
قسمت اول این بخش از افق بیشتر یک بیانیهٔ سیاسی است که نقد در مورد آن بیجااست. مگر گزارهای در سطر آخر آن که میگوید «و عامل اصلی وحدت و اخوت اسلامی، ثبات منطقهای و عدالت و صلح جهانی است.» از این گزاره باید تدبیرهایی استخراج شود که در بخش نقد تدبیرها به آن خواهم پرداخت.
اما در سطرهای آخر این بخش آمده «در سال ۱۴۴۴ ایران از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا شناخته میشود و دارای ویژگیهای برجسته جامعه اسلامی و خاستگاه تمدن نوین اسلامی ایرانی است.» برای این که در آسیا رتبهٔ چهارم و در دنیا رتبهٔ هفتم داشته باشیم پیش از هر چیز باید شاخصهایی که بر مبنای آن رتبهبندی انجام میشود بیان کنیم و بر آن اشتراک مفهومی داشته باشیم. شک دارم چنین مفهومهایی که ما هم بپذیریم وجود داشته باشد، گرچه مفهومهایی جهانی وجود دارند که ما هنوز نپذیرفتهایم. دیگر این که هر مجموعه شاخصهایی را که ما بپذیریم باید ابتدا در رتبهبندی وضعیت موجود به کار برود تا رتبهبندی ۵۰ سال آینده با معنی باشد. یک مثال بزنم؛ ما در مورد شاخصهای حقوق بشر با دنیا اختلاف داریم و ایران را که کشوری اسلامی است مهد حقوق بشر اسلامی میدانیم. پس رتبهٔ کنونی ما در دنیا اول است. پس چالشی نمیماند که برای آن افق تعریف بکنیم. اما اگر شاخصهای جهانی را بگیریم آنگاه موضوع کاملا عوض میشود. یا مثلا شاخصهای جهانی برای بیان فساد ایران را در رتبهٔ حدود ۱۳۵ قرار میدهد که بسیار بد است اما ما در ایران نمیپذیریم که جمهوری اسلامی تا این اندازه فاسد باشد. همین اختلاف در اشتراک مفهومی این هدف را مبهم میکند. تدبیرها هم کمکی به رفع این ابهام نمیکند.
۶. تدابیر
در مقدمهٔ سند برای تعریف تدابیر آمده است: «تدابیر، تصمیمات و اقدامات اساسی و بلند مدت برای حل مسائل مهم کشور و شکوفا ساختن قابلیتهای ماندگار ملی بهمنظور رسیدن به افق است.» پس میتوان معنی تدبیر را اقدام در چارچوب مفاهیم برنامهریزیهای راهبردی به منظور رسیدن به اهدافی دانست که در افق آمده است. به نظر میرسد این تدبیرها به سه دست تقسیم شده که با سه ستاره از هم تفکیک شدهاند و این بخشها متناظراند با سه بخش افق که در آنجا هم تفکیک صریح نبوده است. تدبیرهای ۱ تا ۱۰ در بخش اول، تدبیرهای ۱۱ تا ۴۳ مربوط به بخش دوم، و تدبیرهای ۴۴ تا ۵۶ مربوط به بخش سوم است. ذکر این تعداد اقدام، که مستقل از هم نیستند، برای هدف نامعمول است، و در اجرا ناموفق خواهد بود. بهتر میبود این تدبیرها مقولهبندی میشد، مرتبط با هر گزاره از افق بیان میشد، و کوشیده میشد مستقل از هم بیان شود. در زیر به نقد بعضی از این اقدامها میپردازم.
۱.۶ نقد بخش اول تدبیرها
این بخش مرتبط است با بخش اول افق که بیان میکند در سررسید ایران ۱۴۴۴ مردم ایران
الف) «دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) و با سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی و روحیه جهادی، قانونمدار»؛
ب) «پاسدار ارزشها، هویت ملی و میراث انقلاب اسلامی»؛
پ) «تربیتیافته به تناسب استعداد و علاقه تا عالیترین مراحل معنوی، علمی و مهارتی و شاغل در حرفه متناسب»؛
ت) «و از احساس امنیت، آرامش، آسایش، سلامت و امید زندگی در سطح برتر جهانی برخوردارند.»
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف الف از بخش اول) تدبیرهای ۱ تا ۴ و ۶ و ۹ و ۱۰ مرتبط با این هدف یعنی دینداری مردم است. همهٔ این تدبیرها از نوع آموزش مستقیم و اقدام بیواسطه است؛ از بدیهیات روانشناسی و نیز تجربه میدانیم که این روشهای مستقیم اثر معکوس دارد. پس باید انتظار داشت که این تدبیرها به نتیجه نرسد. تدبیرها در این زمینه باید کاملا نامحسوس و با واسطه و نا مستقیم باشد.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ب از بخش اول) تدبیر ۵ مرتبط با این هدف است که آن هم شبیه به تدبیرهای بند بالا مستقیم و بیواسطه و در نتیجه بیاثر است یا اثر معکوس دارد که باید از آن برحذر بود.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف پ از بخش اول) تدبیر ۷ و ۸ را شاید بتوان به این هدف مرتبط دانست. اما این اقدامهای مرتبط با هدفِ مهارت در افق بسیار ضعیف است و همانگونه که در نقد افق ذکر کردم، با این تدبیر به نتیجه نخواهد رسید و اگر به این تدبیر ضعیف و بسیار کلی بسنده شود همواره در این زمینه عقبماندگی شدیدی خواهیم داشت. دوباره یادآور میشوم که کاشکی مقولههای نا مرتبط با هم در افق و هم در تدبیرها مستقل از هم و با مقولههایی کلیتر بیان میشد.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ت از بخش اول) هیچ تدبیری نیافتم که به وضوح به این هدف مرتبط باشد. این ضعفی است در مستندنگاری الگو که مستقیما تدبیرها را با افق و هدف مرتبط نساخته است.
۲.۶ نقد بخش دوم تدبیرها
بخش دوم افق این هدفها را برای سررسید ایران ۱۴۴۴ در بر دارد:
الف) پیشتازی در «تولید علوم انسانی اسلامی و فرهنگ متعالی در سطح بینالمللی»؛
ب) جای گرفته «در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری»؛
پ) در ردهٔ «ده اقتصاد بزرگ دنیا».
علاوه بر این حاصل شدن هدفهای زیر فرض شده است:
ت) سلامت محیط زیست و پایداری منابع طبیعی، آب، انرژی و امنیت غذایی با حداقل نابرابری فضایی در کشور؛
ث) کشف منابع، خلق مزیتها و فرصتهای جدید و وفور نعمت برای همگان با رعایت عدالت بین نسلی؛
ج) فقر، فساد و تبعیض در کشور ریشهکن گردیده و تکافل عمومی و تأمین اجتماعی جامع و فراگیر و دسترسی آسان همگانی به نظام قضایی عادلانه.
این هدفها اولا بیربط به یکدیگر نیست و دوم اینکه گاهی چند موضوع متفاوت در یک هدف آمده است. با توجه به این نکته سعی میکنم به اختصار تدبیرهای این بخش را مقولهبندی کنم و در نقد هر تدبیر یا مجموعهٔ تدبیرهای مرتبط وارد شوم.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف الف از بخش دوم) دو تدبیر ۱۱ و ۱۲ به این مقولهٔ علوم انسانی اسلامی مرتبط است. تدبیر ۱۱ صحبت از «تحقیق و نظریهپردازی» میکند. بدیهی است این گزاره از جنس تدبیر نیست. تدبیر میتواند اینگونه باشد «حمایت از ….»، مانند تدبیر ۱۲. گیریم این تدبیر تصحیح شود، آنگاه باید سوال شود تدبیر برای گزارههایی از این نوع با «تعیین پیشتاز بودن» یا «تولید علوم و فرهنگ متعالی» که در هیچ جا تعریف نشده چگونه میتواند بیان یا نقد بشود؟ حمایت از تحقیق در رفع دوگانههایی مانند علم و دین که در همه جای دنیا جاری است و در ایران هم همیشه، به ویژه با سرمایهگذاریهای ملی بعد از اتمام جنگ تحمیلی، جاری بوده است. پس چه چیز در این تدبیر جدید است؟ آیا با این همه سرمایهگذاری در سه دههٔ گذشته چه دستاوردی داشتهایم یا چه اشتباههایی کردهایم که آینده قرار است طور دیگری باشد؟ پاسخ این سوالهای بدیهی در این تدبیرها دیده نمیشود.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ب از بخش دوم) تدبیرهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ و ۱۷ به این هدف مرتبط است اما راهگشا نیست! اولین و مهمترین نکته این است چگونه میشود به دنبال علم انسانی اسلامی بود، که هنوز ناموجود است، و در عین حال صحبت از ردهٔ پنجمی در «تولید اندیشه و علم و فناوری» کرد؟ ردهبندی بخشی از علوم انسانی است. آیا ما این علمِ ردهبندی را «اسلامی» کردهایم؟ با کدام شاخص اسلامی میخواهیم ردهبندی کنیم؟ الان بر مبنای شاخصهای اسلامی ردهٔ چندم هستیم؟ آیا با فروکاستن ۲۰ شاخص علمسنجی جهانی به یک شاخص، کاری که متاسفانه در گزارشهای ISC به عنوان «تولید علم» ایران عنوان میشود، دارای یک شاخص ردهبندی اسلامی میشویم؟ آیا این گول زدن خودمان و سیاستمدارانِ بیگانه با علم ما نیست؟ آیا الگو پاسخی برای این سوءتفاهمها اندیشیده است؟ آیا الگو راهی سنجشپذیر برای ردهبندی دارد؟
جدا از این سوالها میخواهم از مصداقهایی صحبت بکنم که شاهدی است بر ناممکن بودن این هدف و نیز کارا نبودن تدبیرهای بیانشده برای آن هدف. کشورهای صنعتی جهان این سالها مشغول برنامهریزی برای علم و فناوریهای آیندهاند. انقلابهای علمی قرن ۱۴/۲۰، از جمله نسبیت و کوانتوم و به تبع آن انقلاب فناوری دیجیتال در اواخر قرن گذشته به انسان تواناییهایی بخشیده که اکنون فناوری هوش مصنوعی به بشر امکان خلق موجوداتی سیلیکون-پایه را داده است که از انسانها بسیار هوشمندترند و شاید به نیمهٔ دوم این قرن نرسیده دارای آگاهی هم بشوند. این پدیده نسبت بشر با طبیعت را به شدت دگرگون خواهد کرد. سرمایهگذاریها در این زمینههای برای ما قابل تصور نیست. فقط در یک زمینه، یعنی فناوری کوانتومی، همانگونه که قبلا هم اشاره کردم آمریکاییها و اروپاییها اعلام کردهاند هر یک بیش از یک میلیارد دلار در طول پنج سال برای تحقیق و توسعه در این زمینه هزینه میکنند. این یکی از زمینههای به اصطلاح «فناوریهای پاشاننده» است که آینده را تغییر خواهد داد.
اکنون به خود تدبیرها نگاه میکنیم. این تدبیرها همگی انفعالی هستند. انفعالی به این معنی که پذیرفتهایم در علم توان هماوردی نداریم؛ پذیرفتهایم که علم در جای دیگری از دنیا وجود دارد. و میخواهیم به آن «دست پیدا» بکنیم. بنابراین همواره دست دوم میمانیم. یعنی هیچگاه وارد «اجتماع علمی» نمیشویم. جایی که دانشهای علمی تولید میشود؛ توجه کنید نه گفتم علم بلکه دانشهای علمی! و در پی این دانشها فناوریهای نوین و پاشاننده و برآینده به وجود میآیند؛ یعنی انتظار فناوریهایی را داریم که هنوز نمیدانیم چیستند، اما میدانیم به وجود خواهند آمد و به صورتی «پاشاننده»، یعنی وضعیت کنونی فناوری و صنعت را از هم خواهد «پاشاند»! ما کجای این تحولات خواهیم بود؟ شک نداشته باشیم بیش از ۲۰ کشور جهان در این تحولات به طور فعال مشارکت دارند و ما تازه داریم تدبیر میکنیم انفعالی به دنبال آنها حرکت کنیم؛ پس نمیشود انتظار داشت جزو بیست کشوری باشیم که فعالاند و ما بیشک با این آیندهنگریها حداکثر در ردهٔ ۲۰ تا ۳۰ خواهیم بود؛ مگر این که تدبیرهای دیگری بیندیشیم.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف پ از بخش دوم) تدبیرهای ۲۰ تا ۳۴ مرتبط است با این موضوع هدف و افق. از آنجا که در اقتصاد تخصصی ندارم به کلیاتی بسنده میکنم. از جمله اینکه بیشترِ این تدبیرها از جمله سیاستهای کنونی نظام بوده است ولی به نظر نمیرسد توانسته باشد جلوی کاهش شدید ارزش ریال را بگیرد. نکتهٔ دیگر این که اقتصاد در یک محیط بسته رشد نمیکند و ویژگیهای ظروف مرتبط را دارد. از این جهت تصمیمهای سیاسی به شدت بر اقتصاد اثر میگذارد. اما در تدبیرها چنین پیشبینیای نشده است. نکتهٔ دیگر این که تنها در تدبیر شمارهٔ ۳۲ از فناوریهای پیشرفته صحبت میشود که واژگانی وابسته به چهار دههٔ گذشته است. از فناوریهای پاشاننده که اقتصاد کشورها را به شدت تغییر خواهد داد خبری نیست.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ت از بخش دوم) متاسفانه هیچ تدبیری مرتبط با حفظ محیط زیست و منابع طبیعی دیده نمیشود. تنها تدبیر ۳۵ به امنیت غذایی میپردازد.
از طرفی تدبیرهای ۳۶ تا ۴۰ به بخش سلامت مربوط میشود که هیچ جا در بخش دوم افق ذکری از آن نشده است.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ث از بخش دوم) هیچ تدبیری مرتبط با این هدف، یعنی کشف منابع و خلق مزیتها دیده نمیشود.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ج از بخش دوم) تدبیرهای ۴۲ و ۴۳ به این امر مرتبط است ولی تدبیری در جهت افزایش رضایت مردم از دادگاه و امر قضا دیده نمیشود.
تدبیرهای نامرتبط با هدفهای بخش دوم افق) تدبیر ۱۹ به هنر مرتبط است که در هیچ بخشی از افق ذکری از آن به میان نیامده است و درک نمیشود از کدام گزارهٔ بالادستی استنتاج شده است.
علاوه بر این، تدبیر ۴۱ مرتبط با زنان است که آن هم ارتباطی با هیچ بخشی از افق ندارد.
۳.۶ نقد بخش سوم تدبیرها
بخش سوم تدبیرها متناظر است با بخش سوم افق که در آن اهداف زیر در سر رسید ۱۴۴۴ دیده شده است:
الف) از تداوم رهبری فقیه عادل، شجاع و توانمند و ضمانت کافی برای سیاستها، قوانین و نظامات مبتنی بر اسلام برخوردار است؛
ب) همچنان با اتکا به آرای عمومی از طریق مشارکت آزادانه مردم در انتخابات به دور از تهدید ثروت و قدرت و با بهرهگیری نظاممند از مشورت جمعی نخبگان اداره میشود؛
پ) قدرت کامل برای دفاع بازدارنده از عزت، حاکمیت ملی و استقلال، امنیت همه جانبه و تمامیت ارضی خویش را حفظ کرده و عامل اصلی وحدت و اخوت اسلامی، ثبات منطقهای و عدالت و صلح جهانی است.
ت) از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا شناخته میشود؛
ث) دارای ویژگیهای برجسته جامعه اسلامی و خاستگاه تمدن نوین اسلامی ایرانی است.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف الف از بخش سوم) هیچ تدبیری مرتبط با این هدف دیده نشد. مگر این که تدبیر ۴۴ را که بر گسترش و تحکیم مردم سالاری دینی اشاره دارد به معنی تداوم رهبری فقیه عادل بدانیم.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ب از بخش سوم) تدبیر های ۴۵ تا ۵۱ را می شود مرتبط با این بخش از افق دانست. در این تدبیرها گزارههای جالبی ذکر شده اما مشخص نیست اجرای آنها باید به چه صورت باشد. این را از این بابت میگویم که تجربهٔ خود ما در ۴۰ سال اول انقلاب نشان میدهد دو گروه که به لحاظ سیاسی نظرهای یکسانی ندارند، در حالی که واژگان و گزارههای سیاستی یکسانی به کار میبرند، در اجرای آن گزارهها به شدت اختلافنظر دارند. به این معنی که همین گزارههای این تدبیرها میتواند برای هر عملی مصادره شود و نتیجهٔ متضادی به بار آورد. از این جهت لازم است برای رفع ابهام و جلوگیری از مصادرهٔ گزارهها به نفع یک گروه یا یک تعبیر خاص مصداقهایی از تجربهٔ سالهای گذشته به عنوان توضیح بیاید.
در تدبیر ۴۷ از گسترش فضای آزاداندیشی صحبت میشود. ما از اوائل دههٔ ۸۰ در تقویت این امر کوشیدهایم و کرسیهای به اصطلاح آزاداندیشی به راه انداختهایم اما چه نتیجه گرفتهایم که باز هم از همان واژگان استفاده میکنیم؟ چرا نمیپذیریم که سیاستها باید نتیجهٔ گفتمانی فراگیر باشد اما در زمینههای علمی تن به گفتمان نمیدهیم. متاسفانه نتوانستهایم تفاوت میان گفتمان علم و تصمیم به اجرای سیاست را از هم تفکیک بکنیم. به همین دلیل این تدبیر کارساز نخواهد بود و به گسترش گفتمان، که معنی آزاداندیشی در دنیای معاصر است، منجر نخواهد شد. باید کاری کرد که «ترس» از گفتمان فرو بریزد.
تدبیر ۵۱ از گزینش مسئولان صحبت میکند اما هیچ اشارهای به تخصص در مدیریت متناسب با موضوع نمیشود و هنوز تاکید بر «التزام عملی» است. متاسفم که میبینم نویسندگان این سند هنوز با این همه خسارت که کشور و مردم تحمل کردهاند در بیتوجهی به تخصص در حکمرانی عبرت نگرفتهاند. نامتعهدترین فرد کسی است که سمتی را اشغال میکند که متخصصتر از او وجود دارد. پس به هنگام تاکید بر التزام عملی ما افرادی را به کار میگیریم که وانمود میکنند تخصص دارند و از این جهت بسیار بیتعهداند. این مصداق تشویق به ایجاد انسان متظاهراً اسلامی کامل (Homo Islamicus Pretendus) است.
در تدبیر ۵۲ از اقتدار حکمرانی صحبت میشود. اقتدار به چه معنی؟ مگر ما کشوری اقتدارگرا هستیم؟ حکمران باید مسئولیتپذیر باشد و توانا در مدیریت. این گزاره نشان از جدی نگرفتن حکمرانی و جدی نگرفتن رضایت مردم دارد. آیا چنین است؟
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف پ از بخش سوم) تنها تدبیر شماره ۵۳ به این امر مهم اختصاص دارد. در این تدبیر صحبتی از اهمیت قدرت نرم نیست. توان دفاعی تنها در قدرت سخت نیست؛ قدرت نرم، شامل نزدیکی فرهنگی به کشورهای همجوار، قدرت اقتصادی، قدرت علمی، و به ویژه علوم سیاسی در ارتباطات جهانی نقشی اساسیتر دارد. نگاه کنیم به کشور کوچکی مانند سوییس که تنها با قدرت اقتصادی و سیاسی چه جایگاه پر قدرتی در جهان امروزی دارد که به نفع هیچ کشوری نیست به آن تعرض بکند! پس چرا هیچ تدبیری در این جهت پیشبینی نشده؟ تا امنیت نداشته باشیم نه رفاه خواهیم داشت و نه معنویت. و امنیت تنها در نبود جنگ سخت نیست بلکه جنگ نرم این روزها بسیار موثرتر عمل میکند، چنانچه در تحریم از نوع اقتصادی و سیاسی به خوبی باید درک شده باشد. پس قدرت نرم را چرا در تدبیر ندیده گرفتهایم؟
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ت از بخش سوم) متاسفانه این هدف، یعنی «از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا» بودن، کاملا بیتدبیر کنار گذاشته شده است. در هر صورت هر تدبیر احتمالی باید مشخص کند بر مبنای چه شاخصهایی پیشرفت و عدالت قرار است محک زده شود.
نقد تدبیرهای مرتبط با هدف ث از بخش سوم) تدبیرهای ۵۴ تا ۵۶ در این جهت است. در این تدبیرها هم مفاهیمی به کار رفته است که تعریف یکتایی ندارد و بنابراین در اجرا حتما با مشکل مواجه خواهیم شد و نتیجهای که در افق ذکر شده حاصل نخواهد شد مگر مدافعان سند تعریف خود از این مفاهیم را به گونهای تغییر بدهند که نتیجهٔ حاصل شده را هر طور هم که باشد مطلوب بدانند. از جمله این مفاهیم «عقلانیت» و «حرکتهای اسلامی و نهضتهای آزادی بخش» است.
۷. پیشنهادها
هستهٔ این الگوی پایه چند بند از افق است که مبتنی است بر مبانی، آرمان، و رسالت که اقدامها از آن نتیجه میشود:
- تا سال ۱۴۴۴ ایران به پیشتاز در تولید علوم انسانی اسلامی و فرهنگ متعالی در سطح بینالمللی تبدیل شده و در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری؛
- در سال ۱۴۴۴ ایران از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا شناخته میشود و دارای ویژگیهای برجسته جامعه اسلامی و خاستگاه تمدن نوین اسلامی ایرانی است.
مستقل از نقد تدبیرها و اقدامها، انجام پیشنهادهای زیر را برای رسیدن به چند هدفی که در بالا ذکر شده لازم میدانم.
۱.پیشتاز بودن در علوم انسانی اسلامی
پیشتاز بودن به این معنی است که دیگر متولیان علوم انسانی در دنیا به آن توجه دارند، پیرامون آن بحث میکنند، از متخصصان علوم اسلامی ما دعوت میکنند و حاضرند برای این دعوتها هزینه بکنند. برای این که چنین اتفاقی بیفتد باید با دنیای علم، از هر نوع آن و در هر جای دنیا در تعامل بود. در غیر این صورت در توهم از علمی خواهیم بود که علم نیست و تنها گزارههای اعتقادی است. بنابراین پیشنهاد میشود:
- مدعیان متفاوت بودن علوم انسانی اسلامی از علوم انسانی جهانی به صورت دایم با متخصصان علوم انسانی در رشتههای مورد نظر در تعامل مستقیم قرار بگیرند تا گفتمانی مدرن در این زمینه در بگیرد. تا زمانی هم که نتیجهٔ محصَّلی به دست نیامده نباید علوم انسانی متعارف تعطیل بشود، و باید از آموزش اعتقادی به عنوان علم جلوگیری بشود. باید از هر نوع درون-زایی و تعریف از خود پرهیز کرد و کالای دانشی تولید شده را در معرض قضاوت جهانی گذاشت.
- اتفاق نظر در مفاهیم اولیه از واجبات هر گونه کار علمی است. پس یکی از اولین اقدامها حمایت از برنامههای پژوهشی پیرامون تعریف علم انسانی اسلامی است- تعریفی همراه با مصداقهایی از تحولات جدید علمی در جهان. این برنامهها باید از روشمندی علمی مدرن تبعیت بکند تا در سطح جهان بشود آن را ارائه کرد. در غیر این صورت علمی تلقی نمیشود بلکه در بهترین شرایط دانشی مذهبی از جنس معرفت مذهبی است نه علم.
۲.در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری
این مورد با هدف قبلی بسیار تفاوت دارد و گزارههای مطمئنتری میشود بیان کرد. چون در این قرن جدید علم را به زحمت میتوان از اندیشه و فناوری تفکیک کرد، من از واژهٔ علم به معنی اندیشه و فناوری هم استفاده میکنم. علم نوین درون اجتماع علمی و به کمک گفتمان شکل میگیرد و هزینه کردن در آن و چگونگی راهکارهای نوین اجرایی در موفق و پویا بودن آن بسیار اهمیت دارد. بنابراین، پیشنهاد زیر را برای بهبود جایگاه ایران با توجه به مفاهیم پیش گفته مطرح میکنم. البته، در بهترین شرایط رتبهای بهتر از ۱۵ در میان کشورهای جهان به شرط انجامِ پیشنهادهای زیر با عزم ملی در ایران ۱۴۴۴ برایم متصور نیست. این در حالی است که رتبهٔ ایران در جهان هم اکنون به طور قطع بدتر از ۲۵ است.
- هر برنامهای با هر اعتبار مالی که بخواهد ایران را به هدف بالا نزدیک بکند احتیاج به نیروی انسانی کارآمد درجه یک جهانی دارد. بنابراین، باید از هر روشی که رغبت به استخدام در هر شکلی در مرکزهای علمی و پژوهشی را در ایران کم بکند اهتراز کرد. به عکس باید از هر روشی تشویقی برای به استخدام گرفتن پژوهشگران درجه یک استفاده کرد. روشهای کنونی ما در ایران هیچ رغبتی ایجاد نمیکند.
- دانشگاهها تا زمانی که به یک روش و با یک آییننامه اداره میشوند توان تحول و همپایی در سطح جهان را نمیتوانند کسب بکنند چه رسد به این که اندیشهورز جهانی باشند. پس باید به تعریف دانشگاه، به چگونگی انتظارات و حمایت از دانشگاه، و به استقلال دانشگاهها در چارچوبهای علمی متناسب با تعریفشان تنوع بخشید. در این تنوع بخشی و استقلال، دانشگاهها باید ارتباط خود را با جامعه به منظور پاسخ دادن به سوالهای جامعه به وضوح بیان کنند و نشان بدهند.
- جهش علمی بدون برنامهریزی مالی برای حمایت از پژوهشهای مورد نظر در دنیای امروز بیمعنی است. نظام اداری ما در ایران اما آمادگی برای مدیریت چنین جهشی را ندارد. این نظام اداری لازم تا کنون اصلا جدی گرفته نشده. کافی است توجه کنیم از مجموع چند صد واژهٔ اداری مرتبط با مدیریت پژوهش و فناوری در جهان امروز تنها شاید به اندازهٔ انگشتان یک دست در عرف اداری ما وارد شده است. پس عزمی جدی باید داشته باشیم برای ورود سازمان مدیریت به این واژگان اداری و آموزش لازم به کارشناسان آن که با این مفاهیم اداری مرتبط با علم و فناوری آشنا نیستند.
- ساختار سیاستگذاری علم و فناوری در ایران منطقی نیست. دستکم این که سیاستگذاری همراه با امکانات مالی نیست. به همین دلیل اجرای سیاستها معمولا ابتر میماند. این ساختار باید حتما منطقی بشود.
- اعتبارات پژوهشی در ایران بعد از انقلاب هیچگاه به حد مصوب مجلس نرسیده است. باید اجرای این مصوبات بسیار جدی گرفته بشود که البته باید همزمان باشد با برپا شدن نظام اداری لازم در امر مدیریت پژوهش، و نیز منطقی کردن ساختار حمایت از علم و فناوری.
- ایران باید در همه و دستکم در اکثر برنامههای پژوهشی جهانی که ۱۵ کشور مشارکت دارند حضور داشته باشد. در غیر این صورت به طور طبیعی در میان ۱۵ کشور برتر دنیا نخواهد بود. این مشارکت هزینه دارد که باید در اعتبارات پژوهشی کشور پیشبینی بشود.
۳. از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا؛ تنها در صورتی میتوان به این هدف نزدیک شد که پیشنهادهای بالا اجرا بشود. در این صورت رسیدن به رتبهای حدود ۱۵ یا بهتر از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت در میان کشورهای جهان امکانپذیر مینماید. در این زمینه پیشنهاد من همانهایی است که در بالا توضیح داده شد.
۸. سخن آخر
از دید من این پیشنهادها بنیادی است. بیتوجهی به اقدامهایی در چارچوب این پیشنهادها برای ایران بسیار مخاطرهآمیز خواهد بود. علاوه بر این، باید توجه داشت که به چه انگیزهای به دنبال علم و فناوری هستیم. اگر این انگیزه تنها «چندم بودن» در جهان باشد، یعنی ما در انفعالیم. انفعال هم همیشه ما را به عقب خواهد انداخت. پس ایران باید یا انگیزههای کشورهای پیشرو را بپذیرد یا انگیزهای برای خود اعلام بکند. حتی «نیل به تمدن اسلامی»، به عنوان بدیلی بر تمدن کنونی جهانی، عین انفعال است؛ در آن پویایی دیده نمیشود. حیاط طیبه هم الگو را از انفعال در نمیآورد. این انفعال ضعف اساسی در انقلاب اسلامی است که فقط میخواهد «طور دیگری» باشد؛ پس دیگری معیار است و ما در انفعال میخواهیم جز او باشیم. این «طور» تعریف نشده و به همین دلیل هم دینامیکی برای تحول ایجاد نمیکند، مگر حضور «دشمن» که آن هم مقابله است و انفعال. تنها «بهشتی» بودن و «جهنمی نبودن» پویایی ایجاد نمیکند و انسان را به سکون میرساند. سکون هم به معنی انحطاط است؛ تجربه کردهایم. توجه به خداگونگی و عشق دلیرانه (ر.ک. به کتاب خودم با عنوان ایران ۱۴۲۷، ویراست سوم، نشر الکترونیک (بعد از چاپ هفتم).) به انسان و طبیعت، که ایرانیان همواره چه قبل و چه بعد از اسلام به آن توجه داشتهاند، و دنیا به آن علاقهمند است، و پویاییای بیحد و مرز به انسان خردمند میدهد، میتواند انگیزهٔ ما در تحول و حضور جهانی باشد برای نشان دادن یک بدیل تمدنی.
سلام، این نوشته مرا یاد داستان پرنده و بوزینگان و تصویر ماه در کلیله و دمنه انداخت. بهتر نیست وقت شریفتان را صرف امور پر ثمر تر بکنید؟